بسم الله الرحمن الرحیم
نغمه جویبار و صدای آبشار و عبور نسیم از شاخسار و آواز قمری و بلبل و ساز موسیقی ملایم و مسرت بخش طبیعت است. انسان نیز با ویولون و سنتور و تار و با ایجاد ارتعاشات مصنوعی آهنگی میسازد كه گاه میخنداند و زمانی میگریاند، گاهی بر حدّ افراط نیروی نشاط را در آدمی تحریك میكند و زمانی سخت او را به دیار غم و اندوه میفرستد و یا او را در حسرت و سرگردانی رها مینماید و گاهی اندیشههای منطقی او را به خیالات و پندارها تبدیل میكند.
در تعریف موسیقی گفته شده: هنری است كه از تنظیم و تركیب صداها به وجود میآید و زیبایی آن بر حسب اثری است كه در زهن و احساسات شنونده میگذارد و میگویند «موسیقی ریشه در درون انسانها دارد»[2] و «فرهنگ و تمدّن بشری بدون موسیقی ناقص است»[3].
درست است كه لذت و احساس خوشی كه ملول شنیدن موسیقی است با تاریخ بشری دوشادوش او در تمام جوامع وجود داشته است و بشر همواره این طبیعتگرایی را كه ناشی از لذت خودخواهی او بوده همیشه به همراه داشته است.
لكن سئوال اصلی این است: آیا این لذت چیزی از واقعیت مطلوب آدمی میكاهد یا بر آن میافزاید؟ آیا سبب رشد و تعالی روح انسان است یا موجب تخدیر روانی اوست؟ برای آنكه روشن شود فتاوی فقهی سرچشمه از لسان وحی گرفته و در مسیر فطرت سالم انسان است نه برداشتهای «سنتی و بعضاً مغرضانه»[4] در ابتدا باید تحلیلی دقیق و علمی از موسیقی و آثار آن در جسم و جان آدمی داشته باشیم و نظرات روانشناسان و سایر متخصصین را مرور نمائیم و در پی آن نیز پای كلام الهی و امامان معصوم نشینیم تا به این باور برسیم كه غرق شدن در دنیای موسیقی چه آثار زیانباری بر روح و روان ما میگذارد و چه اثرات سوئی در فرد و جامعه هویدا میشود. و این حقیقتی است كه علم و دین بر آن اتفاق نظر دارند و به سادگی و با ادعاهای شاعرانه نمیتوان از كنارش گذشت و محدودیتهای دینی را نادیده گرفت.
1ـ موسیقی و روح و روان:
روشن است اگر تحریك مثبتی را در موسیقی در نظر بگیریم كه ما را از موجودیت حقیقی خود با یك گروه نوسانات بالاتر میبرد میبینیم هنگامی كه موسیقی تمام میشود یك سرازیری حقیقی را در خود احساس میكنیم، موسیقی سایهای از ما بر ایمان ساخته و آن را بالا برده و پس از پایان آن شبح مصنوعی از بین رفته و واقعیات با همان خشكی و خشونت نمودار میشود. تمام هنر موسیقی در این است كه ما را خواسته و ناخواسته به سفری در دنیای ذهنی و خیالی دعوت میكند و انسان را به فضایی می برد كه برای آن آفریده نشده و سرانجام سرگردان و متحیّر و لبریز احساساتی كه به طور مصنوعی تحریك شده رها میشود. او میماند و انبوهی از احساسات تخلیه نشده، كه نه میتواند از آن دنیای خیالی دل كنده و به زندگی واقعی روی آورد و نه واقعیت پیرامون خود را فراموش كند با تكرار این حالات و اعتیاد به موسیقی چیزی جز تخدیر روح و روان حاصل نمیشود. همچون كسی كه برای فرار از واقعیات و به جای سازگاری با آن در دنیای خودخواهی و اوهام فرو رفته و به موادّ مخدّر پناه میبرد. لذا غرق شدن در دنیای موسیقی پسندیده نیست و باید به حدّ نیاز و مجاز آن اكتفا نمود.
اگر موسیقی آن چنانه كه عاشقان دلباختهاش میگویند حقیقتاً روح انسانی را تصفیه میكند چرا با شیوع آن در شرق و غرب به اعتراف كارشناسان، انواع بیماریهای روانی و فساد اخلاقی شایع شده است؟!
كسی كه موسیقی را چاشنی روح میشمارد این مطلب را در نظر نمیگیرد كه ارواح آدمی كه در شعلههای انحراف از واقعیتها میسوزد چه نتیجهای از تحریك خیالات و رؤیاهای غیر عملی به دست خواهد آورد؟ آیا این تحریكات، ادامه تخدیر در مقابل واقعیتها نیست؟[5]
2ـ موسیقی و علم پزشكی:
امروزه با پیشرفت روزافزون دانش و تجربیّات انسان علم پزشكی نیز بر اثرات سوء موسیقی بر اعصاب و روان واقف گشت، آنها اذعان میدارند موسیقی با نواهای حزن انگیز و نشاط انگیز خود نظم حیاتی بدن و تعادل دو قسمت از اعصاب نباتی (سمپاتیك و پاراسمپاتیك) كه سبب تنظیم جذب و دفع و هضم و ضربات قلب و فشار خون است را بر هم میزند. به نظر روانشناسان گوش دادن به موسیقی موجب ضعف اعصاب است كه خود این بیماری سر چشمه بسیاری از ناراحتیهای جسمی و روانی است.
دكتر «ولف، آدلر» پرفسور دانشگاه كلمبیا میگوید: «بهترین و دلكشترین نواهای موسیقی، شومترین آثار را روی سلسله اعصاب انسان باقی میگذارد» و تحت تأثیر سخنان وی در آمریكا هزاران نفر تقاضای جلوگیری از كنسرت عمومی كردند.
همچنین دكتر «اویزن اسوت مارون» پیرامون تأثیر موسیقی بر ضربان قلب و سكته قلبی میگوید: «هیجان بزرگترین عامل سكتههای قلبی است و هنرمندان اغلب به علت سكته قلبی درگذشتهاند.»
همچنین موسیقی عامل اختلالات دماغی چون اغتشاشات مغزی، هیجانات روحی، جنون، و سبب ضعف حسّ شنوایی و بینایی و سلب اراده و شكست شخصیت و كوتاهی عمر و عامل جنایت و خودكشی و تهیج شهوت است.[6]
موضوعات مرتبط: مقاله ای درباره موسیقی ، ،
برچسبها: